«رضا نوحی» این روزها تنها امید موتورسیکلترانان در راه مانده است و همراه مینیسیکلت با وفا و خوشرکابش، سالهای زیادی است که با هم، در کوچهپسکوچههای منطقه ۱۱ و ۱۲ به موتورسیکلترانان یاری میرساند. «آقارضا» قصه زندگیاش را برایمان روایت میکند.
بالا و پایین خیابان «مولوی» را خوب میشناسد، چون بزرگ شده همین خیابان و محله است. هرچند باور دارد دیگر از صفا و آرامش گذشته در محله خبری نیست. او که این روزها در نزدیکی «مهدیه» تهران ساکن است، میگوید: «در گذشتهای نه چندان دور تعداد خودروها و موتورسیکلتهایی که در خیابانهای منتهی به بازار تردد میکردند، اندک بود اما امروز، ۲ برابر جمعیت پیاده، وسیله نقلیه در این محدوده داریم و این موضوع آرامش اهالی بومی را ربوده است.»
- دوباره به زندگی برگشتم
آقا رضا پیش از اینکه در جریان حادثهای دچار معلولیت شود، حتی به ذهنش هم نمیرسید فردی با محدودیتهای معلولیت بتواند یک زندگی عادی داشته باشد، اما وقتی از سر حادثه معلولیت سراغش میآید، نگاهش به معلولیت و زندگی معلولان تغییر میکند. او میگوید: «روزی که پس از تصادف متوجه شدم به دلیل قطعی نخاع توانایی ایستادن روی پاهایم را از دست دادهام، بازگشت دوبارهام به زندگی اجتماعی به یک رؤیا تبدیل شد. این ناامیدی موجب شد مدتی در لاک خود فرو بروم، اما آشناییام با «ابوالفضل صابری» سازنده مینیسیکلتهای ویژه معلولان دنیایم را تغییر داد.» در روزهای نخست، نشستن در این خودرو کوچک و گزکردن در خیابانهای منطقه، بدون هیچ هدفی تنها تفریح و سرگرمی آقا رضا میشود، اما این شرایط خیلی طول نمیکشد چراکه او در همین خیابانگردیها میتواند راه خود را پیدا و نگارش صفحه جدید زندگیاش را شروع کند.
نوحی میگوید: «اوایل که این خودرو را تهیه کرده بودم، بیهدف در خیابانهای اطراف بازار میچرخیدم، کاری نداشتم که انجام دهم و از طرفی دوست نداشتم در خانه بیکار بنشینم. تا اینکه متوجه شدم موتورسیکلتسوارانی که اغلب در محدوده بازار پیک و مسافربرند در طول روز محال است وسایل نقلیه عدهای از آنها خراب نشود. در این شرایط هم چارهای نداشتند جز اینکه وسیله نقلیه خود را به نزدیکترین تعمیرگاه ببرند و این کار همه وقت و انرژی آنها را در روز میگرفت. همین امر موجب شد تا ایده راهاندازی تعمیرکار سیار «امدادسیکلت ملت» در ذهنم شکل بگیرد. این ایده همه زندگی مرا تحت شعاع خود قرار داد و سبب شد تا امید دوبارهای برای زندگی پیدا کنم.»
- مینیسیکلت رفیق پایهام شد
ایده امدادسیکلت که در ذهن آقا رضا شکل میگیرد، دیگر مینیسیکلت وسیلهاش میشود و رفیق همیشگی او در زندگی، «مینیسیکلتی که برای تردد در خیابان و سرگرمی خریداری کرده بودم، شد منبع درآمد من و این زندگی مرا تغییر داد. دیگر میتوانستم هم موتورهای در راه مانده را تعمیر کنم، هم به کار فروش وسایل و تجهیزات موتورسیکلت روی بیاورم. این کار کمکم توسعه پیدا کرد بهگونهایکه امروز تنها فرزندم هم به این کار مشغول شده است.» او ادامه میدهد: «این مینیسیکلت من و دیگر دوستان معلولم را از خانهنشینی دور کرد. خیلی از معلولان با کمک این وسیله دوباره به زندگی برگشتند.»
آقارضا درباره ویژگیهای مینیسیکلت خوشرکابش میگوید: «این مینیسیکلت به سبب قرار گرفتن گاز و کلاچ و ترمز بهروی یک دستگاه تمرکز راننده معلول را هنگام رانندگی کاهش نمیدهد.» هر چند این روزها آقا رضا میتواند بخش قابل توجهی از امور زندگی را با مینیسیکلت کوچک و نقلیاش بگذراند، اما وضعیت نابسامان خیابانها برای تردد معلولان مشکلات بسیاری را پیش روی او و دیگر دوستانش قرار داده است. «اغلب خیابانها پر از دستاندازهای بزرگ و کوچکی است که خطر واژگونی مینیسیکلت را برای ما به دنبال دارد. وسیلهنقلیه ما خیلی سبک است و به محض افتادن در کوچکترین دستاندازی، کنترلش سخت میشود. کاش مسئولان شهری با توجه به شرایط خاص معلولان، اصلاح خیابانها و رفع دستاندازها را جدی میگرفتند.»
نظر شما